پرهامپرهام، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

نی نی کوچولوی ما

چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی

مادر نوشتنت مبارک

حال من خوب است. چون میتوانم تو را ببینم و آرامش بگیرم،... ودستان مهربان خدا را ببوسم... انگار که خبرهای خوبی در راه است... دنیا هنوز قشنگیاشو داره،مثل تو پسرم؛ امروز وقت یه برگ جدیده... یه کار نو،یه هدف جدید..یه روزنه ی زیبا قشنگم....؛ مواظب امروزت باش،مواظب تک تک لحظه هات باش. به اندازه تمام لبخندهایی که بهم هدیه دادی عاااااشقتم و دوستت دارم "مادر" نوشتنت مبارک عزیز لحظه هام   این برگه رو من قابش میکنم و برای همیشه نگهش میدارم.❤️     ...
28 دی 1398

هفتادو ششمین ماهگرد پسرم

پسرم!مراقب باش؛ اینجا زمین است؛اینجا زمین گاهی خشک و سخت و گاهی نرم و نمناک است. اما باید طوری زندگی کنی که همیشه ردپای بودنت برای جهان و جهانیان بماند. نگذار زمین و آسمان سرنوشت تو را تعیین کند واین را بدان نه آمدنمان دست خودمان است،نه رفتنمان. اما آمدن و رفتن دو نقطه اند،اینکه چگونه به هم وصل می شوند،هنر آدم بودن و آدم ماندن ماست. سلام پسرک خوده خودم،۴ ماه تمام از مدرسه ت گذشته و من همچنان صبحا که بدرقه ت میکنم،برات ایه الکرسی میخونم و راهیت میکنم،تا تو ،تو مدرسه ای چند بار تو خونه میخونم که خدای خوبم اونجا مواظبت باشه،تمام فکرم پیشته که نکنه زمین بخوری،نکنه دعولت بشه با دوستی،نکنه پسرم سوالی ازش بشه و جوابشو ندونه، اونوقت خ...
28 دی 1398

یلدای ۹۸

دو قدم مانده که پاییز به یغما برود🍁 این همه رنگ‌قشنگ از کف دنیا برود🍁 گله ها را بگذار🍁 ناله ها را بس کن🍁 روزگار گوش ندارد که تو هی شکوه کنی🍁 زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگ تو را🍁 فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود🍁 تا بجنبیم تمام است ،تمام!🍁 این شتابِ عمر است🍁 من و تو باورمان نیست که نیست🍁 پسرم قشنگم ششمین یلدای قشنگت مبارک،یلدای خوشکل دختر آذر بانو ،نوه ی حضرت پاییزم دل سپرد به پسر ننه سرما و رفت خونه بخت،الهی بختش قشنگ،ان شاءالله که هزارتا یلدا را کنار هم باشیم و دور هم شب نشینی کنیم و بخندیم. از جشن یلدای مدرستونم که نگم برات که چقد مفصل بود و معلم موسیقیتون براتون موزیک زنده زد و آهنگ خوند ولی...
4 دی 1398

یادم باشه ....

یادم باشه مادر شوهر که شدم آنقدر به عروسم بها بدم که پسرم احساس رضایت کند،آخر پسرم جگر گوشه من است ،نباید آزار ببیند. یادم باشد مادر شوهر که شدم در مقابل دختری که هم سن دختر خودم هست صبوری به خرج بدهم آخر او جوان است و هنوز خیلی از مسائل را نمی داند❤️ یادم باشد مادر شوهر که شدم کاری نکنم پسرم میان عشق مادری و عشق همسری سر در گم شود نیاز پسرم در زندگی آرامش است نه تنش❤️ یادم باشد برای قضاوت عروسم به سخنان دخترم صحه نگذارم چون دخترم هم مثل عروسم بی تجربه است و جهان را از دید خام و ناپختگی می نگرد❤️ یادم باشد مادر شوهر که شدم از فداکاری های عروسم تمجید کنم تا یاد بگیرد برای پسرم فداکاری کند❤️ یادم باشد مادر شوهر که شدم کاری با عر...
4 دی 1398
1